باد

ساخت وبلاگ
 به نام خدا   سلام؛ همیشه وقتی فکرشو می‌کنم، به این نتیجه می‌رسم که اگه آدم خوب باشه، می‌تونه روی دیگران هم اثر خوب بذاره. می‌تونه کلام و سکوت و نگاه و عملش، الگو باشه و دیگران ازش اثر بگیرن. وگرنه کسی که خودش کُمیتش لنگه، نمی‌تونه بقیه رو راه ببره. گاهی که گفتگو می‌شه درمورد وضعیت فرهنگی جامعه، خصوصا این روزها که حجاب‌برداشتنِ عده‌ای، خیلی تو چشم می‌زنه، می‌گم حتما ما به اندازه کافی خوب نیستیم که نتونستیم جامعه خوبی بسازیم. حتما هم همینطوره. خوب بودن به حفظ ظاهر نیست. یه حقیقت و یه عمل قلبیه. همینجوری به یه سری ظواهر خودمونو سرگرم کنیم و تظاهر، خوب نخواهیم بود. کسی می‌خواد ببینه چقدر خوبه، باید ببینه چقدر می‌تونه روی دیگران اثر مثبت بذاره و در جهت رشد، نه فقط خودش خوب حرکت کنه، که دیگران رو هم با خودش همراه کنه. به هر اندازه که چنین قدرتی داشته باشیم، همونقدر خوبیم. کسانی که نسبت به دیگران بی‌تفاوتند و دیگری رو "خود" نمی‌دونند، کسانی که رنج و فقر و گمراهی بقیه، زندگیشونو به هم نمیریزه و آب از آب روزمرگی‌هاشون تکون نمی‌خوره، آدمای بدی هستن!  دیگری، خودِ ما هستیم. تکه‌ای از پیکره واحد انسانیت. اگر دیگری بده و اهل خطا، من بدم و اهل خطا. باید به خودم رجوع کنه و چاره رو در خودم جستجو کنم. اگر رفیق و هم‌کلاسی و همسایه من، به اندازه کافی خوب نیست، من به اندازه کافی خوب نبودم که اونم همراهم بالا بیاد. اگر جای دیگری اسفل السافلینه، منم همراه و همسایه‌شم. درک این حقیقت، پنجره‌های زیادی رو مقابلمون باز میکنه. مثلا شاید بهتر بفهمیم که چرا اباعبدالله علیه السلام تا آخرین لحظه‌ای که نفس داشت، تلاش میکرد یک نفر رو از سپاه یزید نجات بده. باید دست و پا زد برای نجات دیگری. باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:10

به نام خداسلام؛به جز بوي اسپند، عطر گلاب رو هم خيييلي دوست دارم. يه اسپري کوچک دارم که توش گلاب ريخته‌ام و گاهي به صورتم اسپري مي‌کنم. خييييلي حالمو خوب مي‌کنه. انگار يه مشت شادابي و دلخوشي مي‌پاشم تو صورتم. عين اسپري ضد حريق، احساسات منفي، خستگي و خواب‌آلودگي، و استرس‌هامو به طور کامل خاموش مي‌کنه. و کلي توصيفات عرفاني ديگه... اونوقت با اين اوصاف، اين درسته که تو براي چُنين چيزي طنز بسازي؟! - مي‌خواي برات يه جوک تعريف کنم؟ - اوهوم! - مي‌دوني به کسي که زياد به خودش گلاب بزنه چي مي‌گن؟ - چي؟ - مي‌گن گلابي! عايا من حق ندارم دور خونه دنبالت بدوم تا گيرت بيارم اون زبونتو ببرم بدم گربه‌ها بخورن؟! آدم در لفافه به مامانش مي‌گه گلابي؟! ........ قبل از خواب معمولا با هم صحبت مي‌کنيم و البته تو صحبت رو کش ميدي که ديرترتر بخوابي! بهت مي‌گم بعد از ماه صفر مي‌خوام واست تولد بگيرم، دوست داري چيکار کنيم؟ مي‌گي ببين من يه زمين فوتبال ميخوام با يه کيک رئال مادريد. همه دوستاي کلاسمونم ميخوام دعوت کنم. بعد شروع مي‌کني به چينش تيم خياليت و يکي‌يکي اسم دوستاتو مي‌گي و پُستشونو تعيين مي‌کني ... همينجور تو ذهنت فوتبال بازي مي‌کني و واسه من گزارش مي‌کني. دِ بخواب بچه! .......... بچه آرومي هستي با سيمايي به شدت معصوم و دل‌به‌رحم‌آورنده! اصلا اهل زد و خورد نيستي و تمام تحرک و شيطنتت خلاصه ميشه تو فوتبال و شوت زدن. اما با اينهمه، يه وقتايي هم صبرت سرمياد: چند وقت پيش با کلي هيجان و افتخار تعريف مي‌کردي که يه پسره تو باشگاه اذيتت مي& باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:10

به نام خدا سلام؛ بر خلاف تصور عمومی که" عشق" را اصلی‌ترین سبب تشکیل زندگی مشترک و انسجام آن می‌دانند، به نظرم هیچ‌چیز بیشتر از "گذشت"، مهم و اثرگذار نیست. اصلا اشتراک بدون گذشت، ممکن نمی‌شود. چراکه بالاخره حتما در روند زندگی مشترک جایی دچار تزاحم می‌شویم و این تزاحم، لزوما هم بد و منفی نیست. آدمیزادیم دیگر. جایی خواستِ ما با خواستِ طرفِ مقابل، جور درنمی‌آید و لازم است یکی کوتاه بیاید تا جریان طبیعی زندگی، ادامه یابد و دچار تلاطم نشویم. البته که گذشت در طول زندگی مشترک، فقط زمانی معنا می‌یابد و موثر است که دوطرفه باشد. گذشت یعنی جایی تو حق داری، طرف مقابل هم حق دارد؛ و این میان یکی از حق خود بگذرد و کوتاه بیاید. پس جایی که یکی از دو طرف، حق ندارد و خواستش منطقی نیست، گذشت معنا ندارد. وقتی گذشت اتفاق می‌افتد، دلخوری معنا ندارد و چشم‌پوشی همراه با ناراحتی و دل‌چرکین شدن، اسمش گذشت نیست. گذشت، بزرگداشت و مقدم‌دانستن حقی بر حقی دیگر است و ناحقی این میان وجود ندارد که بخواهد سبب کدورت‌خاطر شود. گذشت باید حتما دوطرفه باشد و هردو اهل گذشت باشند؛ ولی خیلی هم نمی‌شود درگیر حساب و کتاب شد که کدام بیشتر یا کمتر گذشت کرده‌ایم. فکر می‌کنم عشق و محبت حقیقی و عمیق، در چنین زندگی‌ای به‌وجود می‌آید و قوام می‌یابد و بعد از مثلا پنجاه سال زندگی مشترک، می‌توانیم ببینیم که این زوج هنوز عاشقند و به هم مهر می‌ورزند. و فکر می‌کنم که فقدان گذشت، عشق و محبتی -اگر بوده- را هم از بین خواهد برد. زندگی‌هایتان سرشار از عشق و گذشت. .........‌‌‌.... پ.ن. بازگشت به سرزمینی که مبدا زندگی مشترکم بوده و پر است از خاطرات زیبا و دوست‌داشتنی، حتما شیرین و جذاب و خواستنی است و مهاجرت، خصلت زادگان آدمی است که برای باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 48 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:10

بسم الله الرحمن الرحیم وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ آخه به این سرعت؟! ............سلطان ماست آنکه بدون غرور و ناز دورش شلوغ بود و سراغ گدا گرفت موضوع مطلب : باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 70 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1402 ساعت: 16:29

به نام خدا سلام؛ خیلی طول کشید تا مزارتان را پیدا کنم. چیزی حدود دو ساعت، تمام حرم حضرت عبدالعظیم را راه رفتم. در حالی که در سایت‌ها و اخبار، در لابلای گفت و شنودهایی که در ذهنم مانده بود، و میان همه آنچه از شما خوانده بودم و به خاطر داشتم، دنبال نشانی بودم. اینقدر از خادمان حرم، سوال کردم، سرشناس شده بودم و هر بار که برای هزارمین بار از جلوی چشمانشان رد می‌شدم، می‌گفتند و یا پنهان می‌کردند و در نگاهشان می‌جستند که تو هنوز داری می‌گردی؟! نشانی‌ها، حواله‌ام داده بودند به مزار امام‌زاده حمزه و دور تا دور، می‌چرخیدم و می‌چرخیدم. داخل حرم می‌رفتم و به حیاط برمی‌گشتم. از روی عکس‌هایی که از تشییع پیکر پاکتان در سایت‌ها جسته بودم، سر از حیاط امام‌زاده درآوردم و ردیف به ردیف، قبرها را خواندم. از شناخت جسته و گریخته‌ای که داشتم، دنبال سنگ‌های برجسته و پر نقش و نگار نبودم. پی سنگی ساده چشم می‌گرداندم. از کفشداری تا اوقاف، هر که را دیدم پرسیدم. یعنی هیچ‌کس شما را نمی‌شناسد؟ یادم افتاد استادم گفته بودند در جوار شهدایید. سراغ شهدا را گرفتم و سر از شبستان امام خمینی درآوردم. چه جای خوبی! حرارت تنم از آفتاب داغ حیاط، در خنکای شبستان سرد شد. سراغتان را از رفقای شهیدتان گرفتم. بی‌پاسخ، دور تا دور شبستان را گشتم. همه سنگ‌ها را خواندم. به همه سلام کردم. نشانی جستم. نه! خبری نبود. خسته شدم. نشستم کنار مزار شهیدی که همراه حاج قاسم بود. گفتم لابد روزی‌ام نیست. چشمم افتاد به سنگ‌هایی که جسته و گریخته از زیر فرش‌ها پیدا بودند. دانستم که مزارهایی هم زیر فرش‌ها پنهانند و در دلم آمد که از مثل شمایی چه بعید که اینهمه پنهان باشید؟! حرف می‌زدم با کسی که نمی‌دانستم کجای این شبستان بزرگ دنبالش بگردم. بلند باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 55 تاريخ : جمعه 10 شهريور 1402 ساعت: 20:49

به نام خدا سلام؛ کشش و جاذبه عجيبي دارد. نمي‌دانم چرا. جايي که هيچ رنگ و هيچ اثري از رفاه نيست، جايي که مي‌داني سراسر دشواري است و حتي قابل پيش‌بيني و برنامه‌ريزي نيست، که مي‌داني قرار است بزند زير کاسه- کوزه روزمرگي‌هايت، و قرار است پوست بيندازي، چرا بايد شوق داشته باشد؟ چرا بايد همه اينها را به جان بخري آن هم با گرايش عجيبي که به خاطرش روي همه‌چيز چشم ببندي؟ چرا؟ نمي‌دانم! ولي چنين است که ممکن نيست يک بار، فقط يک بار، قدم در اين راه بگذاري و پس از آن، هر روز و هر شب را در تمناي تکرار اين تحربه نگذراني، و مدام به ريز و درشتش فکر نکني، و زمانش که نزديک مي‌شود، شعله نکشي و بي‌قرار نشوي. اين سفر، غير از هر سفر ديگري است. بايد چشيد. بايد چشيد تا دانست: نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقي شيوه رندان بلاکش باشد و به راستي که خريدار بلا بودن در اين راه، عين رندي است؛ عين رندي. و به راستي که هدف، مي‌تواند اينقدر شيرين باشد که تمام بلا و ابتلاي مسيرش را شهدآگين کند. و به راستي که اگر تن به غبار راه نسپري، اگر پستي‌ها و بلندي‌هاي مسير را به جان نخري، و اگر در مسير دريا، با قطره‌ها پيوستگي و هم‌بستگي نيابي، و اگر از خود رها نشوي، خبري از رسيدن نيست. و اين شهد، فقط و فقط چشيدني است.  باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 48 تاريخ : جمعه 10 شهريور 1402 ساعت: 20:49

به نام خدا سلام؛ 1. مدل حضور من هم، مدل حضور آن دانشجویی‌ست که فقط حاضری می‌زند. این‌طور که نمی‌شود! شرکت در هر کلاسی، باید داده‌ای داشته باشد، و آن داده باید تحولی ایجاد کند. چیزی باید در آدم تغییر کند و این تغییر در جهت مثبت و در جهت رشد باشد. آدم باید این را لمس کند که فلان کلاس، برایم یک‌چیزی داشت. ولی خب، عده‌ای هم فقط حاضری می‌زنند، در حالی که سراپا غیبتند. اینها رنج حضور را تحمل می‌کنند، ولی بی هیچ حاصلی. بی هیچ حاصلی. ......... 2. نگاهم روی پاهای برهنه پیرمردی مانده که جلویم به سختی راه می‌رود. نگرانم سنگی، شیشه‌ای، چیزی، پایش را پاره کند. مسیر، خاکی است و گرد و غبار، خیلی زود مهمان سرفه‌ام می‌کند. هوا نسبت به پارسال، لااقل ده درجه خنک‌تر است، ولی همچنان گرم است، گرم! تاخیر پرواز را به فال نیک گرفته‌ام؛ چون در سایه رسیدیم. هیچ‌کس هم اعتراضی ندارد و جز من که بعد از یک‌ساعت معطلی داخل هواپیما، مهماندار را صدا کردم که مشکل چیست، تمام سه ساعتی که داخل هواپیمای خاموش معطلیم، صدا حتی از بچه‌ها درنمی‌آید. پیش خودم فکر می‌کنم اینها اگر اینهمه صبور نباشند که راهی چنین سفری نمی‌شوند. ............ 3. حرم امیرالمومنین علیه السلام بسته است. وقت نماز مغرب رسیدیم. بیرون هم به‌قدری ازدحام است که فرصت قدری ایستادن نیست، تا چه برسد به نماز خواندن. ناچار راهی شدیم تا در موکب‌های مستقر در مسیر نماز بخوانیم. جمعیت امسال، به شکل قابل توجهی بیشتر از هر سال است. خیلی بیشتر. از نجف تا ابتدای جاده اصلی و عمود اول، خودش پروژه‌ایست. ولی تمام این مسیر هم پر است از موکب و پذیرایی. راه به راه، کودکان 5 تا 10 ساله، دختر و پسر، ایستاده‌اند و عطر به زوار تعارف می‌کنند. به هر کدام می‌رسم، کف دستم باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 48 تاريخ : جمعه 10 شهريور 1402 ساعت: 20:49

به نام خدا سلام؛ لپ‌تاپ را خاموش می‌کنم. ماه رویت -بی‌هوا - در مانیتور تاریکم ظهور می‌کند. داد و ستد لبخند می‌کنیم. برمی‌گردم به عکس روی دیوار خیره می‌مانم. به عکسی که خیره خیره نگاهم می‌کند. به عکسی که رنگ نگاهش، گرمای لبخندش، به عکسی که بودنش، تپش روشن زندگی‌ام شده است. به حضوری که به وجودش، به وجود دائم و لحظه به لحظه‌اش، ایمان دارم، با تمام وجود. به عکسی که حالا دیگر چند وقتی است مخاطب تمام حرف‌هایی شده که دیگر نمی‌زنم، که خلاصه می‌کنم در لبخندی که بی‌اراده گل می‌کند در تلاقی نگاهمان. و دل خوش کرده‌ام به پاسخی که خلاصه شده در لبخندی همیشگی و در نگاهی که تکراری نمی‌شود. جاری، جاری، جاری. همیشه هستی، همه جا می‌بینمت. خصوصا در تلاطم این روزگار گل‌آلود. خصوصا در تلاطم‌ها. دلخوشم به قولی و به قراری. بالاخره‌اش را که نمی‌دانم، همینقدر می‌دانم که قد و قواره‌ام، همین است که می‌بینی. از من راضی هستی؟موضوع مطلب : باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 49 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1402 ساعت: 13:44

 به نام خدا سلام؛ نظرم اين است که بچه را بايد جوري بار آورد که اگر در بيابان رها شد، نميرد! بتواند گليم خودش را از آب بکشد. بچه‌هايي که مدام حمايت مي‌شوند و مسئوليتي جز درس‌خواندن ندارند (که آن هم در مورد اين دسته، معمولا با ضرب و زور معلم و اولياست)، بچه‌هاي آسيب‌پذيري بار مي‌آيند. بچه‌هايي که دائم توقع دارند (بخوان طلبکارند)، ولي در بيشتر مواقع توقعاتشان برآورده نمي‌شود. چون دنيا پر است از آدم طلبکار! از حدود چهار- پنج سالگي، بچه‌ها مي‌توانند علاوه بر انجام امور شخصي، يک مسئوليت عمومي هم در خانه داشته باشند. مثلا آماده کردن سفره يا جمع کردن آن، پهن کردن لباس‌هاي شسته‌شده، يا گردگيري‌هاي ساده. کارهاي ساده‌اي که به صورت ثابت و هدفمند، به طور کامل به ايشان سپرده مي‌شود (نه به صورت مشارکتي، بلکه به طور کامل) و انجام شدن يا نشدنش، تبعاتي براي او دارد. قطعا قرار نيست از بچه‌ها بيگاري بکشيم و يا يک خدمتکار بار بياوريم بلکه هدف، مسئوليت‌پذيري است. بچه‌ها با مشارکت در امور منزل، اولا احساس بزرگي و ارزشمندي مي‌کنند و ديده مي‌شوند، ثانيا مي‌آموزند در قبال خدماتي که در اين جامعه کوچک (خانواده) دريافت مي‌کنند، وظايفي دارند، ثالثا ياد مي‌گيرند وقتي کاري را بر عهده مي‌گيرند، در قبال صفر تا صدش مسئولند. مسئوليت دادن به فرزند، بايد از جهت حُسن و لطف باشد، نه اعمال زور. همچنين مسئوليت‌پذيري، با باج‌دادن ممکن نمي‌شود. تشويق و تنبيه در اين مورد، ديدن رضايت يا عدم رضايت والدين است و همين براي فرزند، کافي است. فرزنداني باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 54 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1402 ساعت: 13:44

به نام خدا سلام؛   باید ترسید از کسی که از خدا نمی‌ترسه. و این، حکم عقله. چون کسی که از خدا نمی‌ترسه، هییییچ بازدارنده‌ای نداره، و کسی که هیچ بازدارنده‌ای نداره، واقعا ترسناکه و باید ازش دوری کرد. یک وقت کسی خطا می‌کنه و بابت اون خطا -شده قدر ذره‌ای - ته دلش غمگین می‌شه، یک وقت هم کسی اصلا ابایی نداره از خطا کردن. از این دومیه باید دوری کرد. در عوض، کسی که از خدا می‌ترسه، آدم قابل اعتمادیه. چون بازدارنده‌ای داره که تو خلوت هم حواسش بهش هست. واسه اینه شاید که اصلی‌ترین معیار ازدواج توی روایات، تقواست. تقوا، یعنی حواست باشه که خدا، -همیشه و همه جا - حواسش بهت هست. موضوع مطلب : باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 51 تاريخ : پنجشنبه 2 شهريور 1402 ساعت: 13:44